پیچاپیچ ذهن و احوال و زندگی...

آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

آدمی به امید زنده‌ست. یعنی دلش، تا وقتی جون داره که امید داشته باشه‌.
تو هر شرایطی و پی هر اتفاقی، چنگ می‌زنه به عالم امکان و آرزو که امیدی به دست بیاره.
صبح که بابام پیام داد بعد کلاس‌هات بیا خونه، می‌دونستم چه اتفاقی افتاده. اما حاضر نبودم مانتو مشکی‌ام رو تنم کنم. حاضر نبودم زنگ بزنم و بپرسم چی شده، داشتم چنگ می‌زدم به عالم امکان بلکه چیزی عایدم شه.
آقاجون چندین ماه مریض بود. چند ماه بیمارستان بود و دو ماه آخر تو کما بود. اگه بخوام واقع‌بین باشم چندماهی هست که دیگه پیشمون نیست، اما این چندماه هنوز می‌تونستیم که چنگ بزنیم به عالم امید و امکان. با اینکه روز به روز ضعیف‌تر می‌شد و همه‌مون می‌دونستیم، همچنان می‌تونستیم آروزی خوب شدنش، چشم باز کردنش، حرف زدنش رو تصور کنیم. چنگ زده بودیم به امید.
اما امشب... امشب اولین شبی‌ه که امیدی نیست. هیچ امیدی نیست و بدون امید دل آدم که جون نداره...بند دل آدم وصله به امید و امشب بند دلم پاره شده...

آن روز چو می‌رفت کسی، داشتم آمدنش را باور.

من نمی‌دانستم معنی هرگز را، تو چرا بازنگشتی دیگر؟

#تاسیان

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۷ ، ۰۲:۳۷
زینب شعبانی